وطن یعنی....
شبی دل بود و دلدار خردمند دل از دیدار دلبر شادو خرسند
که با بانگ بنان و نام ایران دوچشمم شد ز شوق عشق؛گریان
چو دلبر شور اشک شوق را دید به شیرینی ز من مستانه پرسید:
بگو جانا که مفهموم وطن چیست؟ که بی مهرش؛ دلی گر هست؛دل نیست!!
به زیر پرچم ایران نشستم ودر را جز به روی عشق بستم
وطن یعنی نژاد آریایی نجابت؛مهرورزی؛باصفایی
وطن فردوسی و شهنامه ی اوست که ایران زنده از هنگامه ی اوست
وطن نقش و نگار تخت جمشید شکوه روزگار تخت جمشید
وطن یعنی کمال الملک و عطار یکی نقاش و آن یکی؛ محو دیدار
در این میهن دو سیمرغ است در سیر یکی شهنامه دیگر منطق الطیر
وطن آوای جان شاعر ماست صدای تار بابا طاهر ماست
اگرچه قلب طاهر را شکستند ودستش را به مکر و حیله بستند
وطن یعنی درفش کاویانی سپید و سرخ و سبزی جاودانی
وطن یعنی صدای شعر نیما طنین جان فزای موج دریا
وطن یعنی خزر؛صیاد؛جنگل خلیج فارس؛رقص نور؛مشعل
وطن یعنی تجلیگاه ملت حضور زنده ی آگاه ملت
وطن یعنی دیار عشق و امید دیار ماندگار نسل خورشید
کنون ای هموطن ؛ ای جان جانان
بیا با ما بگو پاینده* ایران *
نظرات شما عزیزان: